یاغی

به ناموس قرون بردگیها یاعیم دیگر

یاغی

به ناموس قرون بردگیها یاعیم دیگر

بگذارید این وطن وطن شود...

بگذارید این وطن وطنی باشد که در رویاهایمان ، در آرزو هایمان داشتیم و داریم، بگذارید این وطن، وطن آزادان، وطن آزادگان و وطن آزادی خواهان باشد.

بگذارید این وطن رویایی باشد که رویا پروران در رویای خویش داشتند، بگزارید این وطن، وطنی باشد برای کردها، لرها عربها، بلوچها و همه وهمه، همه کسانی که آرزوی آزادی و سرافرازی وطن خویش را دارند، بگذارید این وطن وطنی باشد برای همه آزادگان، آزاد اندیشان و آزادی خواهان.

بگذارید آزادی در این سرزمین واقعیتی باشد، واقیتی دست یافتنی، بگذارید در این سرزمین مردم استنشاق کنند برابری را و باور کنند رویا هایشان را و آرزوهای دیرین سالشان را.

بگذارید سرزمین پرتوان عشق شود که در آن هیچکس نتواد به کسی زور بگوید و هیچکس پشتش زیر بار فقر خم نگردد و هیچ کس زیر ضربه شلاق له نشود وهیچکس ترس را احساس نکند.

بگذارید این وطن وطنی باشد در همان روزگاران که رعیت شاهان بودیم آرزویش را داشتیم، آرزویی بدان حد بزرگ وبدان جسور و بدان حد دست یافتی که برایش انقلاب کردیم.

بگذارید این سرزمین وطنی باشد که همه در آن آزاد باشند وقفل افسانه ای باشد و زنجیر رویایی، بگذارید این سرزمین وطنی باشد که ازآن من است، ازآن مردم است، ازآن کسانیست که برای تحقق رویایشان و آرزویشان انقلاب کردن، بگذارید این سرزمین ازآن مردمانش باشد، ازآن صاحبانش، وطنی برای همه آزادان.

آه بگزارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن دروغ افسانه ای باشد و مرگ نشانه ای برای زندگی

آهای باشمایم، شما کیستید که این گونه بر این سرزمین سایه افکنده اید، سیاهیتان خورشید زیبا و پر نور آزادی این سرزمین را پوشانده، آیا تا کنون فکر کرده اید که مردم خواهان شما نیستند؟؟ بروید، رخت بربندید، آبهای این سرزمین دیگر به جزمردمان پاکش کسی را سیراب نمی کنند، دریاهایش جز برای مردمانش نمی خروشند و آسمانش جز برای این مردم نمی بارد، بروید سایه نحستان را برچینید که نحسیتان دامن گیرمان شده.

آهای با شما مردمانم، گویا این جدا کیشان، آزپرست، این سلاطین ظلم و جور که زالو وار به حیات مردم چسپیده اند خیال رفتن زین سرزمین را ندارند، نمیخواهند سایه سنگین و ننگین خود را که چون چادری سیاه بر سرمان افکنده اند بردارند، ما باید بار دیگر رویا و آرزویمان را، اعتقاد و خواستنمان را چنان نیرومند کنیم که جدا رهان کهنه پرست دوباره بازمان شناسند و باور کنند که ما فرزندان همان نسل انقلاب کرده ایم که آنان سنگش را به سینه میزنند، باید باری دیگر به پاخیزیم تا باورشان شود که شاید بتوانند آزادیمان را بگیرند اما توان گرفتن فکر و آرزویمان را ندارن، باید به پاخیزیم تا ثابت کنیم بودیم، هستیم، خواهیم بود، تا ثابت کنیم که  

پولاد آزادی زنگار ندارد.

در راه پیروزی

دیشب داشتم فیلم v for victory را نگاه میکردم فیلمی عالی با مزمونی عالی تر داشتم.  

داشتم فکر میکردم اون اوضاع چقدر به اوضاع الان ایران ما شبیه ما الان در ایران درست حکومتی رو داریم که جلاد، آدمکش، جانی و پایبند به هیچی نیست و با ترس و رعب و وحشت و نظامی گری داره حکومت میکنه و خودش هم خوب میدونه در پایگاه مردمی هیچ جایگاهی نداره ولی باز نداره به وحشی گری هاش ادامه میده این یعنی چی؟ به نظر شما تا کی میتونن به این صورت ادامه بدن؟ 

من میدونم تا کی، تا وقتی مردم این وضعیت رو قبل کنند، به قول بازیگر خانم فیلم مردم ما الان بیشتر از هر چیزی به امید نیاز دارن. 

باید امید داشت به پیروزی به موفقیت و به نابودی هرجی که میخوایم 

 

ما روزی کبوتر هایمان را پرواز خواهیم داد 

و مهربانی دست دوستی را خواهد گرفت 

و من آنروز را انتظار میکشم 

حتا روزی که نباشم 

 

 

پ ن1:اگه پستم کوتاه بود باید ببخشید  

 

پ ن2:اگه دیر اومدم بازهم ببخشید بعد از فیلتر کردن وبلاگ قبلی من به یک مسافرت ناخواسته و یک دفعه ای رفتم و نتونستم یک وبلاگ دیگه درست کنم و از همه شما دوستان به شدت معذرت خواهی میکنم ولی یک چیز برام جالب بود که درست در سال گرد وبلاگم اون رو فیلتر کردند و اومیدوارم که در این یک سال تونسته باشم وظیفه خودم رو درست انجام داده باشم و امیدوارم که در راهی که قدم گذاشتم دلم نلرزد، پایم سست شود، زبانم به غلط نچرخد و از همه مهمتر امیدوارم که قلمم به بیراه نرود 

http://www.yaghy.blogsky.com/ 

اینهم آدرس وبلاگ قبلیم که فیلتر شد